آنچه ميخوانيد گفتوگويي است با معصومه آباد عضو شوراي شهر تهران؛
- چه شد كه به فكر گردآوري خاطرات و انتشار كتاب «من زندهام» افتاديد؟
خاطرات رزمندگان و همه كساني كه دوران 8سال دفاعمقدس را تجربه كردند امانتي است متعلق به تاريخ كشور. ابتدا برايم سخت بود كه بخواهم خاطرات دوران اسارتم را دوباره مرور كنم و در قالب كتابي به نگارش در بياورم. بعد از سخنان مقام معظم رهبري در 25مرداد سال91 كه مصادف با سالروز ورود آزادگان به كشور بود، ايشان نوشتن خاطرات را براي ما يك تكليف دانستند و فرمودند: كارهايي كه در حوزه خاطرات آزادگان عزيز انجام گرفته كم است و بايد اين خاطرات تبديل به داستانهاي بلند شود. بيانات رهبر انقلاب تنها انگيزهاي بود كه ميتوانستم با تحمل همه سختيهايي كه در مرور خاطرات دوران اسارتم داشتم آنها را بنويسم تا در قالب كتاب من زندهام منتشر شود.
- در يكي از مصاحبه هايتان اشاره كرده بوديد كه پيش از اينكه كتابتان را به رهبر انقلاب هديه بدهيد، ايشان كتاب شما را خوانده بودند.
وقتي كتاب به اتمام رسيد خدمت ايشان رسيدم تا اذن رونمايي كتاب را از ايشان بگيرم؛ چون با اشاره و تأكيد ايشان من قلم بهدست گرفتم و نگارش كتاب را شروع كردم. خلاصه اينكه خدمت ايشان رسيديم تا اجازه رونمايي بگيرم اما با كمال تعجب متوجه شدم كه ايشان بخشي از كتاب من را مطالعه كردهاند و فرمودند: من از اين به بعد آن كتاب را كنار ميگذارم و از روي اين كتابي كه شما آوردهايد مطالعه ميكنم. برايم جالب بود با توجه به مشغلههاي كارياي كه ايشان دارند، اينقدر نسبت به مسائلي كه مربوط به دفاعمقدس ميشود حساس هستند و توجه ميكنند.
تقريظ ايشان هم قبل از رونمايي از كتاب نوشته شده بود. در جلسه خصوصي كه خانوادگي خدمت حضرت آقا رسيده بوديم، ايشان فرمودند «من كتاب را دوشبه خواندم. رنج نه شنيدني و نه خواندني است. اما هركس كتاب شما را ميخواند رنج را ميكشد؛ علت آن هم صداقتي است كه در كلمات آن نهفته شده است.» اين تقريظ برگ زرين و افتخاري بود در زندگيم. آفريني كه حضرت آقا در اين تقريظ به من دادند، درواقع آفرين به شخص من نبود بلكه آفرين به همه استقامتها و پايداريهايي بود كه اسرا در طول دوران اسارتشان تحمل كردند. اين آفرين يك مرهم التيامبخشي بود كه به لحاظ روحي و جسمي به من وارد شده بود.
نظر شما